آنوشا کوچولو آنوشا کوچولو ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

آنوشا فرشته کوچولوی خونه ما

روزهای مردادی

دخترم الان که دارم برات می نویسم ساعت 2 بامداده و تو آروم و عین یه عروسک کوچولو لالا کردی بعد از اون ویروس لعنتی 300 گرم وزن کم کردی و مامان خیلی ناراحته از وقتی مریض شدی دیگه بهت غذا کمکی ندادم تا 6 ماهت بشه  امشب برای بار دوم شروع کردم بابایی داشت افطار میکرد و من و خاله زهرا مامان سوفیا کوچولو داشتیم با تلفن می حرفیدیم و تو چشم از دهن بابایی برنمی داشتی و لقمه هاشو میشمردی و سفره و میکشیدی و لیوان چایی و با چشم دنبال  می کردی دلم برات سوخت عروسکم می خواستم از فردا برات شروع کنم اما خاله زهرا گفت گناه داره الان شروع کن منم برات یه فرنی خوشمزه درست کردم و  بعد از افطار بابایی یک قاشق بهت داد و خیلی خوشحال شدی ...
15 مرداد 1392

عاشقانه ای برای دخترم

  تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی ...
10 مرداد 1392